از شیطنتهای رژیم صهیونیستی، تغییر در جبههبندیهای منطقهای، پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود که با ایجاد هراس از ایران و مقاومت اسلامی برآمده از آن، با کمک متحدان غربی خود پدید آوردند.
رژیم صهیونی و متحدان غربی آن، در سایه ایران هراسی، توانستند جبهه کشورهای اسلامی در برابر رژیم غاصب فلسطین را در فرایندی پیچیده و روندی تدریجی جبهه عربی-عبری علیه ایران اسلامی تبدیل و حتی برخی کشورهای اسلامی غیر عرب را به جبهه مقابل ایران بکشانند.
اوج موفقیت این سیاست شیطانی و کثیف رژیم صهیونی و متحدان غربی آن، به راه انداختن جنگ نیابتی با محوریت تروریسم تکفیری در سوریه برای انتقام گرفتن از مقاومت و مهار نفوذ منطقهای ایران بود که البته قصد گسترش آن به عراق و ایران را نیز داشتند. متأسفانه برخی کشورهای منطقه با اشتباه در محاسبات خود به دام این نقشه صهیونیستی-امریکایی افتاده و حتی با پشت پا زدن به آرمان فلسطین و نادیده گرفتن ذات توسعهطلبانه رژیم صهیونی، تا پیوستن به طرح صلح ابراهیمی و پذیرش محوریت رژیم در نظم منطقهای امریکاییپسند پیش رفتند.
اما در ماههای اخیر شاهد فروپاشی این جبهه بندیهای ساختگی و شکلگیری جبههبندیهای جدیدی هستیم که میتوان موارد زیر را نشانگان این تغییر راهبردی در منطقه دانست.
۱- اذعان یا اعلام شجاعانه اینکه خطر واقعی برای کشورهای منطقه اسرائیل است و نه ایران از سوی ترکی فیصل با سابقه کار امنیتی و دیپلماتیک و اعتبار برآورد وضعیت راهبردی و شناخت عمیق تحولات راهبردی. ۲- سفرهای پیاپی مقامات ترکیه به جمهوری اسلامی و تلاش برای ترمیم و ارتقای روابط و گشودن پنجرههای جدید همکاری و تعامل. ۳- اعلام علنی خبر ائتلاف یا توافق همکاریهای دفاعی عمیق یا راهبردی بین اسرائیل، قبرس و یونان توسط نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی. ۴- ترمیم و ارتقای روابط و همکاریهای راهبردی بین ایران و برخی کشورهای اسلامی عرب و غیرعرب.
گرچه روند فاصله گرفتن از رژیم صهیونیستی در پیوند با ملاحظاتی که برخی کشورهای منطقه نسبت به امریکا به عنوان حامی این رژیم دارند، شتاب چندانی ندارد عدم همکاری این کشورها در اجرای طرح ترامپ در غزه را نیز میتوان نشانه دیگری از تغییر وضعیت دانست که رژیم صهیونیستی را مجبور به پیگیری توافق همکاری با کشورهایی در خارج از منطقه غرب آسیا کرده است. چنین اتفاقی را میتوان از جمله پیامدهای عملیات ۷ اکتبر حماس علیه رژیم صهیونی و بیپروایی صهیونیستها در اعلام سیاستها و اقدامات شتابزده برآمده از روحیه توسعهطلبانه و توهمانه آنان دانست که در موارد زیر شکل آشکاری به خود گرفته و پیامهای صریح به کشورهای اسلامی منتقل کرده است:
۱- رونمایی صریح نخستوزیر جنایتکار رژیم صهیونی از نقشه اسرائیل بزرگ که نه فقط تهدیدی برای فلسطین بلکه اکثر کشورهای منطقه است. ۲- حمله به کشور قطر که گرچه به بهانه زدن اعضای حماس بود، بیاعتنایی آشکار به حاکمیت یک کشور مستقل و عضو جامعه بینالملل و آن هم در شرایط میانجیگری برای توافق آتش بس در غزه بود. ۳- سیاست باجخواهی، تجاوزکارانه و زورگویانه رژیم صهیونیستی در لبنان و سوریه که بر خلاف تمامی عقب نشینیهای دو کشور، هیچ حد یقفی نداشته و هیچ حد و مرزی نمیشناسد. ۴- بیاعتنایی رژیم صهیونی به تمامی ضوابط و آداب حقوقی و حتی نزاکت معمول بین کشورها که عدم تعهد به دادن سهمیه آب به اردن پس از همه گونه همکاری و همراهی اردنیها با رژیم و تهدید شمردن ترکیه با همه گونه همکاری در وضعیت بحرانی رژیم پس از جنگ ۷ اکتبر و میدان دادن به رژیم در سوریه، نمونه روشن آن است.
گرچه برخی از کشورهای اسلامی، هنوز هم با تصور فرصتطلبی از اختلاف رژیم صهیونی و حامیان غربیاش و در رأس آنها امریکا با برخی کشورهای منطقه یا نگرانی از برخی گرایشات سیاسی اسلامگرا، نفع خود را در همگرایی و همراهی با رژیم جنایتکار صهیونیستی دانسته و همکاریها و همراهیهای آشکار و پنهانی داشته و ادامه میدهند، اما روند کلی تشدید واگرایی نسبت به رژیم و تشدید تهدید پنداری تمامی کشورهای اسلامی در ذهنیت آشفته و نحس صهیونیستها است که امروز آن را نسبت به ترکیه صریحاً اعلام میدارند، اما در واقع تمام کشورهای اسلامی در دایره این ذهنیت منفی قرار دارند.
جالب اینکه، نخستوزیر رژیم صهیونیستی بدون هیچ نگرانی این بدبینی و در واقع جبهه بندی ذهنی علیه تمامی کشورهای منطقه را نه به شکل درون محفلی بلکه به صورت آشکار و رسانهای فریاد میزند. آنجا که اعلام داشت اجازه نمیدهیم هیچ کشوری در منطقه، اف ۳۵ داشته باشد. برتری هوایی ما با تلاش خلبانان، ناوبرها و بهترین هواپیماهای جهان محقق شده و ما هر کس را که بخواهد این مزیت را تضعیف کند، متوقف خواهیم کرد.
در چنین وضعیتی شکلگیری و تقویت جبهه کشورهای اسلامی علیه رژیم صهیونیستی به عنوان تهدید اصلی و خطرناک تمامی کشورهای منطقه، نه یک ضرورت بلکه امری اجتنابناپذیر است.